English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2541 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cell U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ranges U یک خانه یا تعدادی خانه
ranged U یک خانه یا تعدادی خانه
range U یک خانه یا تعدادی خانه
cell U دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
cells U دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
algorithm U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
boundaries U جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
boundary U جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
lady help U زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
pigenhole U کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy U خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
it is but a step to my house U تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
mansion house U خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
clear U تغییر محتوی یک خانه حافظه
clears U تغییر محتوی یک خانه حافظه
clearer U تغییر محتوی یک خانه حافظه
clearest U تغییر محتوی یک خانه حافظه
update U تغییر یا افزودن داده مشخص در فایل اصلی با اطلاعات به روز شوند
updates U تغییر یا افزودن داده مشخص در فایل اصلی با اطلاعات به روز شوند
updated U تغییر یا افزودن داده مشخص در فایل اصلی با اطلاعات به روز شوند
homebody U ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
tricotine U پارچه زبر لباسی خانه خانه
toft U عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
hound's tooth check U طرح خانه خانه مورب پارچه
houndstooth check U طرح خانه خانه مورب پارچه
our neighbour door U کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
honeycomb U ارایش شش گوش خانه خانه کردن
honeycombs U ارایش شش گوش خانه خانه کردن
Honey comb design U طرح خانه زنبوری [یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
cellular U لانه زنبوری خانه خانه
weigh house U قپاندار خانه ترازودار خانه
garde manger U سرد خانه اشپز خانه
bagnio U فاحشه خانه جنده خانه
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor U کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
i do not know your house U خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
ripple through effect U نتایج یا تغییرات یا خطاهای صفحه گسترده که به عنوان نتیجه یک مقدار تغییر یافته در یک خانه فاهر میشود
moves U دستوری که محل بلاک متن که توسط نشانه گر بلاک مشخص شده است را تغییر میدهد
moved U دستوری که محل بلاک متن که توسط نشانه گر بلاک مشخص شده است را تغییر میدهد
move U دستوری که محل بلاک متن که توسط نشانه گر بلاک مشخص شده است را تغییر میدهد
formula U الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulae U الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas U الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
standards U نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
standard U نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود
honey comb U خانه خانه کردن
the house is in my possession U خانه در تصرف من است خانه در دست من است
locate U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
window U تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
wire locking U بستن تعدادی مهره یا پیچ به یکدیگر توسط سیم ایمنی برای جلوگیری از شل شدن انها
accumulator register U دستور تغییر محتوای آکومولاتور یک واحد کم یا زیاد
accumulator U دستور تغییر محتوای آکومولاتور یک واحد کم یا زیاد
pronounced U مشخص
named U مشخص
distinct U مشخص
physiognomonic U مشخص
distinguished U مشخص
kenspeckle U مشخص
indistinctive U نا مشخص
distinctive U مشخص
signate U مشخص
highlighted U مشخص
marked U مشخص
specific U مشخص
highlight U مشخص
specifics U مشخص
highlights U مشخص
specific code U کد مشخص
byte U حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
bytes U حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
denote U مشخص کردن
target U هدف مشخص
discriminant U مشخص کننده
denoted U مشخص کردن
lay down U مشخص کردن
define U مشخص کردن
defined U مشخص کردن
targeted U هدف مشخص
distinctive U فرق مشخص
targetting U هدف مشخص
targets U هدف مشخص
specify U مشخص کردن
specifies U مشخص کردن
pathognomic U مشخص مرض
ditinct U روشن مشخص
distinguishing U مشخص اختصاصی
defines U مشخص کردن
signal U اشکار مشخص
targeting U هدف مشخص
signalled U اشکار مشخص
defining U مشخص کردن
pathognomomical U مشخص مرض
specifying U مشخص کردن
targetted U هدف مشخص
identifies U مشخص کردن
definitions U مشخص کردن
identifying U مشخص کردن
named vessel U کشتی مشخص
indicating U مشخص کننده
nonsignificant U غیر مشخص
specified U مشخص شده
type genus U نوع مشخص
identified U مشخص کردن
distinctly U بطور مشخص
assignable U معین مشخص
marker U مشخص کننده
clean cut U مشخص واضح
clean-cut U مشخص واضح
cleaners U مشخص واضح
identify U مشخص کردن
to create an image for oneself as somebody U مشخص کردن
individuate U مشخص کردن
denotes U مشخص کردن
signaled U اشکار مشخص
markers U مشخص کننده
diacritical current U جریان مشخص
earmarking U مشخص کردن
delineate U مشخص کردن
delineated U مشخص کردن
delineates U مشخص کردن
delineating U مشخص کردن
registered port U بندر مشخص
unarguable U غیرقابلبحثمعلوم مشخص
definition U مشخص کردن
named place of destination U مقصد مشخص
named point of destination U نقطه مشخص در مقصد
overflow indicator U مشخص کننده سرریزی
antiseptic U تمیز و پاکیزه مشخص
named place of delivery at frontier U تحویل در مرز مشخص
named port of destination U بندر مقصد مشخص
frequency designation U مشخص کردن فرکانس
call one's shot U مشخص کردن هدف
nodose U دارای برامدگیهای مشخص
antiseptics U تمیز و پاکیزه مشخص
facies U عبارت مشخص یک طبقه
nodous U دارای برامدگیهای مشخص
structureless U بدون ساختمان مشخص
at the specified tenor U بر حسب مفاد مشخص
criss-crossed U با ضربدر مشخص کردن
typified U بانمونه مشخص کردن
shaded relief U عوارض مشخص یا بسیارناهموار
criss-crosses U با ضربدر مشخص کردن
criss-cross U با ضربدر مشخص کردن
criss-crossing U با ضربدر مشخص کردن
typifies U بانمونه مشخص کردن
indication lamp U لامپ مشخص کننده
message U حجم اطلاع مشخص
messages U حجم اطلاع مشخص
mean U مشخص کردن چیزی
meaner U مشخص کردن چیزی
check indicator U مشخص کننده مقابله
typifying U بانمونه مشخص کردن
meanest U مشخص کردن چیزی
typify U بانمونه مشخص کردن
badges U امضاء و علامت برجسته و مشخص
badge U امضاء و علامت برجسته و مشخص
named departure point U نقطه مشخص برای حرکت
temporarily U برای زمان مشخص یا نه همیشه
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
shuttle U وسیله نقلیه با مسیر مشخص
shuttled U وسیله نقلیه با مسیر مشخص
named port of shipment U بندر مشخص برای حمل
shuttles U وسیله نقلیه با مسیر مشخص
to be clear to somebody U برای کسی مشخص بودن
blocky U پرشده یا مشخص با قطعات مختلف
known target U هدف شناخته شده یا مشخص
margins U مشخص کردن اندازه و حاشیه
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
amorphous U دارای ساختمان غیر مشخص
point of aim U نقطه هدفگیری در مسافتهاتی مشخص
costing U مشخص کردن هزینه عملیات
margin U مشخص کردن اندازه و حاشیه
symbolic U آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
internal U نمایش حروف در یک سیستم عامل مشخص
symbolically U آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
user U انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
structure U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
special U سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
alerted U وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
insignia U علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
alerts U وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
users U انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
entry U مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص
structuring U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
determiners U مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
scheduled plane U هواپیمای مسافربری [با زمان پرواز مشخص]
lane U مسیر که باخط کشی مشخص میشود
structures U ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
settling days U روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
My departure time is not determined yet . U وقت حرکت من هنوز مشخص نیست.
circle of influence U دایرهای که حد منطقه تاثیررا مشخص میکند
Well, duh! [American English] U نه ! جدی می گی؟ [این که کاملا مشخص است]
dorsiventral U دارای قسمت پشتی وشکمی مشخص
serve one's purpose <idiom> U مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
rate U تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
scheduled service plane U هواپیمای مسافربری [با زمان پرواز مشخص]
Recent search history Forum search
1deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
2Some of my translations are missing !
1آشپز خانه كثيف است و نامرتب
1I am good with figures,how about you?
2لب آب
2لب آب
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1نقش ارامنه در تغییر و تکامل زبان ترکی
1to take a spell at whell
1recreationist
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com